فیلم چشم و گوش بسته؛ یک سوءتفاهم فرهنگی
به گزارش وبلاگ پاورست، ظاهرا این رویکرد، سعی دارد ابهامی تفکر برانگیز را در بافت معنایی فیلم جا دهد و یک نیروی برتر را به چالش بکشد. اما فیلم چشم وگوش بسته برخلاف کوشش سازندگانش، در مسیری متفاوت گام برمی دارد.
محمدعلی افتخاری| خودسانسوری پدیده ای است که معلول یک دستگاه نظارتی فعال است و در یک فرایند سلبی رشد می نماید. هرچند این پدیده در معدود آثار هنری سینما و تئاتر ایران کاربردی خلاقانه یافته است، اما در سال های اخیر به ابزاری تبدیل شده که هنرمندان ما در تنگنا های فکری، همیشه در کوششند با استفاده از این ابزار، لحنی انتقادی برای آثارشان برگزینند.
اما نکته اینجاست که وقتی این ابزار به یک اپیدمی دست وپاگیر تبدیل می گردد، تنها کاربردش، حرکت در مسیری است که اساسا آن دستگاه نظارتی را به وجود آورده.
کوشش نویسنده و کارگردان فیلم چشم وگوش بسته برای طرح موضوع انتقادی در یک لفاف مطایبه آمیز، درواقع دامن زدن به این اپیدمی خطرناک است؛ چیزی که بیشتر باعث ایجاد نوعی سوءتفاهم فرهنگی برای متفکران سینمایی می گردد و نه یک کنش انتقادی در برابر وضع موجود. این کوشش نافرجام نویسنده و کارگردان، در کنایه های به ظاهر ابهام آمیز فیلم قابل مشاهده است.
تصویر اسلوموشنی از گام های پلیس و آمیختن این تصویر به سرود شناخته شده از صلابت ملت و... و تطبیق به ظاهر هوشمندانه این صحنه با تکرار زاویه دید مشابه در نشان دادن پا های زنی که دست نشانده رئیس دزدهاست؛ واداشتن آدم های بازی به گفتن دیالوگ هایی مثل: .. با مأمور پلیس باید صادق بود!، .. من چه بویی می دم؟ رایحه خوش خدمت، زندان جای خوبیه! از بیرون بهتره. غذا میدن و...؛ اشاره به ساعت جنگ جهانی در صحنه رانندگی مأمور، طراحی یک موتیف موسیقایی ناکارآمد که بیشتر یادآور علاقه مندی کارگردان به تاریخ سینماست و به هیچ وجه تبدیل به روبنایی واحد، زیباشناسانه و سازمند نمی گردد، اشاره به عنصر زمان به وسیله نشان دادن ثانیه شمار میان صحنه های فیلم، از جمله کنایه های رمزگذاری شده موجود در فیلم هستند.
ظاهرا این رویکرد، سعی دارد ابهامی تفکر برانگیز را در بافت معنایی فیلم جا دهد و یک نیروی برتر را به چالش بکشد. اما فیلم چشم وگوش بسته برخلاف کوشش سازندگانش، در مسیری متفاوت گام برمی دارد.
انتخاب پیرنگی که مبتنی بر یک جابه جایی کمیک است، ساختار اصلی روایت فیلم را شکل می دهد. کسی که نمی شنود و کسی که نمی بیند، به عنوان مجرم شناخته می شوند و پلیس در پی دستگیری آنهاست (ممکن است صحنه هایی از فیلم سانسور شده باشد، اما تأثیر چندانی بر نوع شکل گیری این موقعیت نمی گذارد).
اگر ضعف انتخاب های نویسنده در طراحی پیرنگ برای قراردادن موقعیت های کمیک در یک شکل منسجم و عدم تناسب زیباشناسی عناصر بصری فیلم را در نظر نگیریم، می گردد طرح ساخت اولیه پیرنگ را به نمونه های شناخته شده نمایشی که با مفاهیمی مانند فانتزی یا کمدی موقعیت پیوند دارد، بازخوانی کرد.
اما نتیجه این بازخوانی به علت عدم تناسب زیباشناسانه در طراحی هنری فیلم و ارجاعات ناقص پیرنگ به موضوعاتی بیرونی و ارائه این ارجاعات در لفاف خودسانسوری به مخاطب، پیوند فرم و محتوای فیلم چشم وگوش بسته را با نمونه های شناخته شده خنثی و این بازخوانی را با شکست روبرو می نماید (البته بعضی از منتقدان سرشناس سینمای ایران این معایب را نادیده گرفته و کمدی موجود در فیلم را با کمدی موجود در آثار مشابه متفاوت دیده و چشم وگوش بسته را از جمله کمدی های کمیاب در محدوده سینمای ایران خوانده اند!).
بنابراین با درنظرگرفتن نافرجامی و ناهم خوانی موقعیت اصلی فیلم با موقعیت های نمایشی شناخته شده و همین طور عدم تناسب در ایجاد یک اتمسفر خاص و منحصربه فرد سینمایی، تنها می ماند کلیشه رایج خنداندن به هر طریقی که در روابط میان تیپ های کمیک به خوبی دیده می گردد.
نویسنده و کارگردان در طراحی این لحظه ها که درواقع روبنای ظاهری فیلم را می سازند، با واداشتن آدم های بازی به شوخی های جنسی و حرف های رکیک، تماشاگر را به خندیدن و تحریک شدن وامی دارند. طراحی این چارچوب اصلی (شاید مبتنی بر خواسته سرمایه گذار)، ضرورت فراخوانی مخاطب برای تماشای فیلم را معین می نماید.
اگر بپذیریم که ضرورت این دعوت مبتنی بر بهره کشی از مخاطب است و بهره کشی از مخاطب کاری است که سازنده اثر را برخلاف خواسته اش، در صندلی یک نیروی مدیریتی قرار می دهد، پس پذیرفتن ادعایی مبنی بر صدور کنایه های انتقادی از سوی فیلم و به چالش کشیدن یک نیروی برتر، عملا منتفی است.
بنابراین فرایند طرح موضوعی انتقادی در فیلم چشم وگوش بسته به سه کاربرد کلی منتهی می گردد: جذب تماشاگر، تهیه سرمایه برای سرمایه گذار و رشد پدیده خودسانسوری؛ جریانی که سال هاست هنرمندان ما را دچار سرگردانی برای انتقاد از وضع موجود نموده و باید پذیرفت که دامن زدن به خودسانسوری و تکثیر آن به این شکل، به راحتی می تواند صندلی سینماگر دانا و همچنین منتقد سینمایی متفکر را تقلیل دهد و برخلاف تصورشان، لباس دستگاه نظارتی را به قامت ایشان نیز بپوشاند.
منبع: فرادید