داستان ما درباره مقصدهای که دوست دارید دوباره تکرار شوند
به گزارش وبلاگ پاورست، این حقیقتی است که مردم با وجود ساعات بی شمار تحقیقات ، بعضی اوقات حتی با بیش ترین سرعتی که خود را پیش بینی می کردند به طرز عجیبی غلط از آب درمی آیند . این که انتخاب مناسبی از هتل بوده ، یک راهنمای تور را استخدام نموده یا سعی نموده آن ماهی را دستگیر کند ، یک تصمیم ضعیف می تواند به خاطر your یک مقصد بزرگ جای زخم را بگیرد و آرزو کنی که ای کاش این کار را متفاوت انجام می دادی .

در برخی از این لحظات، تنها - - در لحظات گذشته، یک مجموعه از تنها سیاره ما را مجبور نموده بودند که به مرور زمان travel را مرور نمایند و به آن ها شرح دهند که اگر از راه خود بازگردند، چگونه از تکرار آن خودداری می کردند.
یه تور کوتاه سوار بر اسب
من برای یک گردش سواری در حومه شهر در نزدیکی copan در برابر داوری better ثبت نام کردم. من به اسب اعتماد ندارم. یک اسب، یک اسب کوچک، یک آدم کودن، کمی آهسته تر، کمی آهسته تر، و افسوس، pinto meek که در عرض چند دقیقه از من دور گردیده بود.
. خیلی ممنون که محیط اطرافم رو تحسین می کنی در واقع، من تا یک ساعت دیگر اعضای گروه my را نمی دیدم؛ در واقع، در واقع، وقتی چشمانم بسته شد، حدود 75 % چهار نعل دویدم. حیف است چون بعدها کشف کردم حومه شهر زیباست.
در آن موقع که حیوان کف آلود از وحشت من خسته شد و از آنجا بیرون آمد، از همان جا که به حیاط طویله یورتمه می رفت، کلاه Tilley را از دست داده بودم، نه اینکه از وقار و وقار خود اشاره کنم. و به عقل من هم نزدیک است. کارلوس، راهنمای من، با دهان بسته خندید و سرش را تکان داد و گفت: این کوچولو اخلاق آتشین داره، نه؟ ممکنه مشت خورده باشه ولی اسلحه داشت
دفعه بعد، تور دو پا راه می رفتم. درباره بسیاری از شیوه های حمل و نقل برای مسافران، نظر من این است که هیچ چیز بهتر از راه رفتن نیست.
در اواخر یک تابستان که در سراسر اروپا در trains بود، گروهی از دوستان و من وارد وین شدیم و مشتاق تماشای پایتخت اتریشی و تالارهای وسیع کنسرت بود.
مشکل این بود که ما skint بودیم و تمام سفر، خیلی دمدمی بود، بنابراین ما فکر نمی کردیم که یک سگ برای خرید یک هزار دلار از آن عبور کند.
به سختی می توانستم سرم را از ایستگاه زیرزمینی بیرون بکشم و قبل از اینکه بفهمم یکی از اعضای گروه ما توسط یک بازرس عالی رتبه متوقف گردیده است، نگاهی به اطراف بیندازم.
بعد از اینکه موفق شدیم با هزاران زبون شکسته از دردسر دور بشیم، همه مون به خاطر 60 تا زبون درهم شکسته بودیم. این اتفاق بد در بودجه محدود ما خورد و آن را به عنوان یک نشانه منفی پذیرفت - ما تصمیم گرفتیم که در همان روز از وین خارج شویم، یعنی ما کاملا ً این شهر زیبا را از دست دادیم. ما برای راه back به ایستگاه قطار رفتیم.
عشق در توکیو را احساس نمی نماید
من و همسرم از توکیو بازدید کردیم، جایی که دوستی با مهربانی به ما اجازه داد بر روی futon تصادف کنیم و تصمیم گرفتیم که یک شب را صرف سپری کردن چند تجربه کلاسیک ژاپنی کنیم.
بعد از ارسال یک کارت اعتباری از طریق دریچه مرموز، ما توسط یک مالک ناپیدا به پرواز درآمد، اما متوجه شدیم که هیچ عشقی در این هتل وجود ندارد. اتاق تنگ، خاکستری و بوی سیگار بود. یک ورقه پلاستیکی ضخیم زیر ملحفه تشک نایلونی قرار داشت و تهویه هوای معیوب به این معنی بود که اتاق داغ بود. یک گل رز که در گلدان روی میز کنار تخت بود تنها سر تکان دادن به عشق بود، و برای بالا بردن همه هزینه اقامت ما یک ثروت بود.
دفعه بعد: من بهترین گزینه را قبل از انتخاب انتخاب می کنم - و با انتخاب یک"توقف"چند ساعت، به جای یک شبه پول پس انداز می کنم.
cashless در کپنهاگ
زمانی که من دانشجوی کارشناسی ارشد بودم، تمام کمک های مالی خود را برای رزرو یک سفر نادرست برای خودم و بهترین دوستم به مقصد غیر بودجه کپنهاگ به کار بردم.
وقتی به آنجا رسیدیم، اولین اتفاقی که افتاد این بود که دوربین دوستان من به سرقت رفت در حالی که ما از کافی نت در ایستگاه راه آهن استفاده می کردیم. این حادثه لحن این سفر را تعیین کرد.
ما به حدی بودیم که هر روز در یک بوفه چینی غذا می خوردیم. ما از Nyhavn و به دام انداختن آن (گران، حداقل برای ما) harbourside با قهوه سرد their اجتناب کردیم. ما Rosenborg را رد کردیم و حتی در نظر نگرفتیم که به دنبال بلیط برای"تیوولی گاردنز"(تیوولی گاردنز) به راه افتاد. در عوض به جای طراحی حفاری های دانمارکی، در یک آپارتمان couchsurfing توقف کردیم که میزبان ما تمام شب را در اتاق کنار مبل مان با صدای بلند مشغول کرد، تنها چیزی که ما را از یک ورقه قدیمی بزرگ جدا می کرد که از آستانه در به عنوان یک در ساخته گردیده بود. شب آخر، ما بر روی زمین فرودگاه کپنهاگ خوابیدیم تا از تکرار آن اجتناب کنیم.
دفعه بعد: با پول کافی به عقب برگشتم تا از مناظر زیبای Copenhagens لذت ببرم و یک قهوهی اسکاندیناوی درست و اسکاندیناوی داشته باشم. و یک اتاق هتل.
Laid در لنکاوی
با یک نسخه از مایکل Palins در نیمه راه هالیوود، زیر یک دست و یک جایگاه تاشو در طرف دیگر، با خوشحالی به ساحل بیرون کلبه من در جزیره مالزی قدم زدم. صبح بود. ساحل تقریبا ً خالی بود، دریا سوسو می زد و آسمان بی ابر بود.
در حالی که خنده ام گرفته بود، وقتی فهمیدم چقدر داغ است - و چه مدت توی آفتاب نشسته بودم. بدون سایه. و هیچ آبی"آیا این بد بود؟ باخود فکر کردم:"احتمالا ً، تصمیم گرفتم.
شب فرا نرسیده بود که احساس سردی به من دست داد، و پیش از آن که به بدترین گرما زدگی دچار گردیده باشم، تب باعث شد که من تقریبا ً 37 لیتر آب بنوشم، و تقریبا ً همان را روی سرم بریزم.
طرح هایی برای دیدن پل آسمان"اسکای اسکای"، مجسمه باشکوه 12 متری یک عقاب که در Dataran لانگ پرواز می نماید، و پر جنب و جوش - به این دلیل که آکواریوم عاشق آکواریوم هستند. اما به محض اینکه حالم خوب شد و استفراغ کردم، وقت رفتن بود.
دفعه بعد: من احتمالا ً تمام صبح بدون آب و یا سایه در ساحل نشسته ام. در حقیقت، من فقط داخل هستم.